در این مدل، عاملهای موجود در محیط با یکدیگر رقابت و راهحلهایی را برای مقادیر متغیرهای تصمیم برای عامل رفع ناسازگاری فراهم میکنند و این عامل یک راهحل را از میان آنها انتخاب میکند. هنگامی که دو عامل، مقادیر راهحل خود را محاسبه کردند، میتوانند از یک روش همکاری برای مبادلهی دانش خود استفاده کنند. عامل رفع ناسازگاری یک جدول تصمیم را بر طبق قوانین تئوری بازی تنظیم و با توجه به آن، تعیین میکند که چه راهحلی اتخاذ گردد. به عنوان مثال شرکتی را در نظر بگیرید که به دنبال بیشترین سود خود است. فرض کنید دو عامل در این محیط حضور دارند که هر یک دارای دو گزینه بوده و به دنبال بیشترین سود برای شرکت و بیشترین سود برای خود میباشند، از اینرو گزینهای که یک عامل انتخاب میکند، ممکن است با گزینهای که عامل دیگر انتخاب میکند، ناسازگار باشد. در این صورت به عاملی نیاز است که این ناسازگاری را رفع سازد [6].
برای تئوری بازی حداقل دو مزیت وجود دارد:
- تئوری بازی بر این فرض مبتنی است که گیرندهی تصمیم، خود یک تصمیم منطقی اتخاذ میکند. این فرض باید در هر نوعی از تئوری تصمیم گیری وجود داشته باشد.
- تئوری بازی یک مدل تعیین تصمیم با توجه به فاکتورهای مصنوعی است. این تئوری خود دارای فاکتورهای غیر قابل کنترل پنهانی است که میتواند بر تصمیمگیری تاثیر بگذارد.
از جمله معایب تئوری بازی آن است که فاکتورهای غیرقابل کنترل و مبهمی که این تئوری معمولاً در نظر میگیرد، نمیتوانند یک توصیف دقیق و منطقی ارائه دهند، بنابراین در این مدل اساساً مشخصههای دقیق و قابل اثباتی از مدلهای ریاضی وجود نداشته و این ویژگی با قانون اصلی(هدف) تصمیمگیری مطابقت ندارد. همچنین، راهحلی که از تئوری بازی به دست میآید، یک راهحل منطقی است ولی لزوما بهترین راهحل نیست.